سوگنامه اربعین

ساخت وبلاگ

                

             دخترک لبه دامن را روی مچ لاغر پایش می‌اندازد . نمی‌خواهد بابا اثر

 حلقه‌های اسارت را ببیند . دارند به خانه برمی‌گردند اما دخترک خانه را آنقدردور

و خودش را آنقدرخسته و ناتوان می‌بیند که رسیدن به آن برایش ناممکن می‌نماید

فرات نزدیک است اما حالا دیگر حتی آب هم نمی‌خواهد. پریشان است شاید اگر او

ودیگربچه‌ها آب نخواسته بودند،حالا عموعبّاس (ع) اینجا بود وبرایش پناه می‌شد

به خودش می‌گوید : چه خیال باطلی ...

            - حتی اگر آب هم نخواسته بود، باز عمو عبّاس (ع) نبود. مثل برادرانش

دوست دارد با پدرحرف بزند.میترسد اشکش سرازیر شود.این عمّه جان زینب (س)

است که زبان به شِکوه ودرد دل با حسین مظلوم (ع) گشوده است.از بلاها وگستاخی

‌های یزید ملعون می‌گوید. از تحقیرهای این چهل روز می‌نالد . از اینکه آنها اهل بیت

 پیامبر (ص) بودند اما به عنوان خارجی به مردم معرفی شدند و این چقدر درد دارد

برای زینت پدرزینب (س) - که نامش را خود پیامبر(ص) انتخاب کرده بود بقیه افراد

کاروان هرکدام به نوعی تجدید خاطره می‌کنند . رباب گوشه‌ای سر در گریبان است .

 با چشم دشت را می‌کاود. گویا انتظار دارد علی اصغرش را بیابد . همه مادران پیکر

 مطهر فرزندانشان را می‌کاوند جز زینب ( س ) که ازحسین ( ع ) جدا نمی‌شود و با

 اینکه دوپسرش عون ومحمّد را درواقعه عاشوراازدست داده،سراغشان را نمیگیرد

 گویی آنها را به برادرش هدیه داده است .

 دخترک همه را از نظرمی‌گذراند و یاد خواهر کوچکش رقیّه خاتون (س) سه ساله

 می‌افتد . رقیه‌ای که او را در خرابه شام جا گذاشتند . به رقیّه ( س )  حسودی‌اش

می‌شود.

     شاید اگر او به جای رقیّه سر پدر را در آغوش گرفته بود، حالا رقیه اینجا بود  

 و او در  خرابه شام

خاطرات این چهل روز را مرور می‌کند که دستی به مهربانی برشانه‌اش می‌خورد .

                  بلند شو جان خواهر . باید به سمت مدینه حرکت کنیم .

        ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای !!!

                                      " التماس دعا "

صدای روستای ابره در -Abrehdar...
ما را در سایت صدای روستای ابره در -Abrehdar دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abredara بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:10